بنام خدایی که دوستان خوبی سر راهم میزاره
سلام ، سلامی به گرمی ظهر تابستون آبادان و اهواز
فکر کنم سلامم خیلی گرم باید باشه دوستان
البته جنوبی های خوب این گرما رو بیشتر حس میکنن.

























این شعری که نوشتم نشونه ی فقر نیست یا نشونه ی بدبختی یه خانواده نیست اشتباه نکن
با نگاه عمیق تری اگه ببینی متوجه منظورم حتما میشی رفیق.
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد میزد: کهنه قالی می خرم
دسته دوم، جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
اشک درچشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید ، بغضش شکست
اول ماه است و نان در خانه نیست
ای خدا شکرت ، ولی این زندگیست
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفا قا مادرم هم روزه بود
خواهرکم بی روسری بیرون دوید
گفت: آقا سفره خالی می خرید!!!
بعضی وقتا که این شعر و میخونم با خودم میگم ای کاش جای اون دوره گرد بودم و اون پولی که برای خرید کهنه قالی و کاسه ی سفالی داشتم میدادم به اون دختر بچه . البته من هر چی فکر کردم نتونستم جای اون پدری باشم که در اون وضعیت بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
:: بازدید از این مطلب : 1019
|
امتیاز مطلب : 151
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45